your browser not support this video

می خور که بر اصحاب خرابات حلال است گو زهر خور آن کس که بر او نوش وبال است زان باده که گویی دمش از بوی بهشت است گر نیز به دوزخ بروم توبه محال است محال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است ♫♪♫ بسیار بکوشید خَضر تا که بدانست بدانست آخر که حیاتش هم از این آب زلال است آنچ از دم عیسی به روایت بشنیدیم دیدیم که در قافله ی باد شمال است شمال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است عیبم مکن ای خام که افسرده نداند نداند نداند تا سوخته ی عشق بر آتش به چه حال است چه حال است چه حال است در گوشه ی محراب به تقوا بنشیند آن را که نظر بر خم ابروی هلال است هلال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است از صحبت یاران دل افروز به نوروز غایب نتوان بود که هنگام وصال است