your browser not support this video

ساعتای۳شب بود که گوشیت زنگ خورد مکالمه به مدت۱ساعت تو:سلا بفرمائید ته ته:سلام ا.ت تهیونگ هستم تو:آها و............ بعد از حرف زدن نفس عمیقی کشیدی که دباره گوشیت زنگ خوردجواب دادی بله؟ گفت:«یادم رفت بگم عاشقتم از خجالت که داشتی آب میشدی یاد یکی از کراشات روی مدرسه افتادی باخودت کفتی:«اگه تهیونگ بفهمه که من باید برم بمیرم خدایا چیکار کنم؟ یهو فهمیدی غذات سوخته وخندیدی خوب این پارتم تمام شد