دوباره گازم گرفت خواستم جیغ بزنم که دستشو گذاشت رو دهنم ساکت بهش خیره شدم
تهیونگ :هنوز قراره بیشتر درد بگیری خانم کوچولو
چشاش قرمز شد داشتم روانی میشدم نمیدونستم چیکار کنم
چشامو بستم وقتی باز کردم نبود
بلند شدم دستامو گذاشتم رو گردنم
مینچا:یعنی کجا رفت اههه
واقعا ترسیده بودم دستام میلرزید که دوباره در باز شد یه دختر اومد داخل
لیسا :تو خوبی
رفتم عقب اونم دندوناش مثل دندونای همون پسره بود
لیسا :اه نترس من کاری بهت ندارم ما بیشتر خون حیوونارو میخوریم برادرم که کاریت نکرد
یه دفعه اومد سمتم
دستاشو گذاشتم رو گردنم
لیسا :وای خدا هنوز نیومده گازت گرفته اوففف نگران نباش اسمت چیه
مینچا:م.... م... مینچا
لیسا :خوشبختم منم لیسام دختر کوچیکه ملکه چهیونگ
مینچا:ا.. اون دیگه کیه
لیسا :ملکه این قلمرو مادر ما
مینچا:ی... ی... یعنی اون مادرهمتونه
لیسا :اوهوم بجز میونگ جو اون دختر عمویه ماعه من خیلی دوسش دارم
مینچا:ا... اونم خون آشامه
دوباره یکی دیگ وارد اتاق شده
ایو:خب لیسا برو بیرون
لیسا :ولی خواهر.....
آیو :یبار حرف میزنم نه صد بار
لیسا از اتاق بیرون رف
ولی اون همینجا وایساد داشت میومد جلو
آیو :کی هستی چجوری اینجارو پیدا کردی و به چه دلیلی اومدی اینجا
مینچا:م... م... من مینچا ه... هستم ب... با دوستام اومدم گردش ولی اونا غیب شدن داشتم دنبالشون میگشتم سر از اینجا در ا... اوردم
از دید آیو
یه تا ابرومو انداختم بالا رفتم سمتش
گلوشو گرفتم چسبوندمش به دیوار
آیو :هر چی ولی اگه اومدی باید دوباره برمیگشتی خونت کوچولو
مینچا :ل.... ل.... لطفا ب... بزار م... من ب... برم
آیو :وقتی داشتی میومدی داخل قلعه باید به فکر اینجاش هم که که میاد اینجا دیگه راه بازگشتی نداره
هلش دادم از اتاق خارج شدم
لیسا :اونی باه