your browser not support this video

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت که تشنه مانده دلم تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت تهیست دستم اگر نه برای هدیه به عشقت هیست دستم اگر نه برای هدیه به عشقت آخ چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمیکنند نمیکنند رهایت هوای روی تو دارم نمیگذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم چه باک اگر به دل بی ‌غمان نبردم راه غم شکسته ‌دلانم که میگسارندم غم شکسته ‌دلانم که میگسارندم