رامین قرار است با دختر داییاش پروانه ازدواج کند؛ او برای ادامه تحصیل به هندوستان میرود اما در آنجا دلباخته دختری هندی و غیر مسلمان، به نام سیتا میشود و تصمیم میگیرد تا با سیتا ازدواج کند. او که برای روبهرو شدن با پروانه و متقاعد کردن خانواده، دلهره دارد؛ به همراه سیتا به ایران بازمیگردد. در این میان، ورشستگی پدر رامین و مخالفت عموی سیتا نیز جریانات دیگری میآفریند