تحلیل هستی شناسانه از "مدفن کرم های شب تاب" اثر هایائو میازاکی
طبق متون کهن عرفانی-دینی، مسئله رنج امری است که با وجود انسان سرشته شده و به نظر می رسد مبدء این حسّ در "جان هستی" مستتر و پنهان گشته است. حسّ غربت در دنیا و به نوعی بیگانگی با مسائل موجود در آن یکی از دلایل از دوری از سرزمینِ حقیقی انسان است؛ به تعبیر دیگر عدم توانایی بشر در احساس و ادراک تجربه وحدت میان جهان و خالق هستی، او را دچار تضاد درونی و تعارض بیرونی کرده است. این تعارض و جدال درونی همان کثرت و بیگانه پنداری او با هستی می باشد. انسان از دیدگاه باطنی اگرچه با پروردگار و هستی اتحاد دارد اما آن را حسّ نکرده و خود را موجودی تنها و بیگانه با سایر موجودات و جهان می پندارد. این امور (وحدت و کثرت) هر یک پیامدهایی به همراه خواهند داشت که حسّ آرامش نتیجه آگاهی از وحدت است و حسّ اضظراب ناشی از کثرت.
ادامه تحلیل در وب سایت