your browser not support this video

خلاصه همینطوری داش با خودش حرف میزد که .... زنگ در رو زدن رفت و در رو باز کرد ، اه لعنتی مینسو پشت در بود مکالمه مینسو وکوکمینسو : سلام ، یکاری داشتم //// کوک : سلام ، بگو //// مینسو: اممم چطور بگم ، روم نمیشه ////کوک : من از کجا بدونم بگو دیگ مینسو : راستش ، من واس عمل قلبم یکپ پول نیاز دارم ////کوک : خب چیکا کنم :| (بچها‌مینسو‌پولو‌واس‌عمل‌نمیخواس‌پولو‌واس‌خادش‌میخواس ) مینسو : میتونی یکم بم پول قرض بدی ؟ ( پ.ن: کثافت :/ ) کوک : باشه ، حالا چقد میخوای ؟‌ ////مینسو : *****وون کوک : باشه ، شماره کارت بده //// مینسو : امم برات ت وات میفرستم (پ.ن: کثافت ت شماره کوک رو از کجا داری :| ) و بعد خدافظی کردن و مینسو رفت ، کوک ت دلش عه عه عه نگااا ، دختره ی پررو میگه پول میخوام ، اون از دروغ گفتنش که بیماری داره ، اینم از این -_- اوفففف حالا یزره براش واریز میکنم -_- مجبورم ، وگرنه آبرومو میبره ، که یه پیام از طرف مینسو اومد ، شماره کارت فرستاده بود ، کوک هم همون لحظه براش ***وون واریز کرد بعد مینسو یه پیام تشکر فرستادبریم پیش نانا و ا/ت ، مکالمه نانا و ا/ت نانا : ا/ت ، ا/ت ، ا/تتتت بیدار شو دختر وقت شامه پاشو شام بخورا/ت : ها ؟ اها باش ت برو منم الان میام // موهاشو مرتب کرد و رفت نشست سر میز شام بقل دست نانا ، برادر نانا یجورایی ب ا/ت نگا میکرد ، که یهو نانا متوجه شد و ب داداشش یه چش قره رفت شان رو که خوردن ک میز رو جمع کردن ا/ت رفت تو اتاق دید ۵ تا تماس از دست رفته از یه شماره ناشناس داره ، به اون شماره زنگ زد ، وای اون خاله ی ا/ت بود خالش گف ک یکم پول براش واریز کردها/ت هم تشکر کرد و گوشی رو قطع کرد فردا شد ا/ت لباس فرمشو پوشید و با نانا رفتن مدرسه ، داشتن میرفتن که یهوآنیو هاسیو