your browser not support this video

پارت سوم 1 ماه بعد از زبون هارلی : اخ مردم تو این یکماه همش حالت تهوع دارم ، از دستشویی اومدم بیرون که چشام رو ترسا موند دختره رفته رو اپن نشسته داره شراب خون می خوره . هارلی :« ترسا نخور این همه حالت بد میشه ها ». ترسا :« تو نگران خودت باش تو این یکماه رنگت با گچ دیوار هیچ فرقی نمیکنه همین امروز باید بریم دکتر ». هارلی :« من دکتر نمیام ». ترسا :« اجی خوشگلم نکن همچین با خودت من مطمئنم تو حامله شدی ». باز حرفای هر روز اه حالم دیگه داره بد میشه ، هیوری از اتاق در اومد گفت :« هارلی من امادم اگه تا 5 دیقه دیگه اماده نباشی خودم میام گردنتو میشکننم که بمیری ». از این که بعید نیست از این کارا نکنه سریع رفتم تو اتاق یه نیم تنه سیاه با یه شلوار کتون سیاه ، یه بوت سیاه و یه کت تکه جیگری ابریشمی برداشتمو پوشیدم . با هیوری به سمت بیمارستان رفتیم و مثل همیشه بازم یه حسی بهم میگفت یکی داره تعقیبم میکنه . *************** هیوری :« هارلی می خوای چیکار کنی ». هارلی :« نگهش می دارم ». هیوری :« چرا می خوای نگهش داری ». یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :« خودشو نداشتم حداقل بچشو دارم ». هیوری :« اخه احمق کی تو یه شب اونم مست عاشق یه پسر میشه ». هارلی :« من». تا از سر جام بلند شدم یکی منو گذاشت رو کولش با سرعت نور دوید ، لعنتیا نکنه می خوان بکشنم . هارلی :« منو بذارین زمین وگرنه گردنتو میشکنم ». هر چقدر جیغ زدم اصلا به عنشم نبود دیوث ، بعد از چند دیقه وایساد و منو گذاشت روی زمین به دور ورم نگاه کردم پدرسوخته منو اورده بود توی جنگل ، یه نگاهی بهش انداختم که ماسک . عینک افتابیش رو در اورد ، چشام هشتا شد همینطور با دخن باز داشتم نگاهش میکردم . خودش بود باورم نمیشد ، جلو پام زانو زدو گفت :« هارلی پارکر