از زبان تهیونگ
پسرا داشتن در مورد دوست دختراشون حرف میزدن که
جین : دوست دختر من هیچ وقت بدون اجازه من به بار نمیره مگه اینکه خودم بهش اجازه بدم منم
گفتم : ا.ت حتی اگر هم من بهش اجازه بدم نمیره چون اونجا جای دخترای جذابی مثه اون نیست اینو با پوزخند گفتم جوری که خودم بعدش پشیمون شدم ولی به روی خودم نیوردم برای یه لحظه همه سکوت کردن که نامجون سکوتو شکست
مونی : خب بگزریم هر دختری با توجه به احترام به دوست پسرش این چیزا رو رعایت میکنه
جین : درسته ما ساعت ۹ به خونه میریم پس ته چطوره ساعت ۸ بریم به بار و یه دوری بزنیم و ببینم که دخترا اونجا هستن یا نه چون اگه بخوان برن باید قبل از برگشت ما برن درسته ؟
من سکوت کردم ولی تهه دلم میگفت که نرم با اینکه به ا.ت اعتماد کامل داشتم ولی یه جورایی تنبلیم میومد برم
پس ترجیح دادم سکوت کنم
یونگی : این چه وضعشه دیگه تمومش کنید
کوک : بسه بسه فهمیدیم دوست دختر هر دو تون خوبن کافیه
جیمین : نه بزارید ببینیم آخرش کی برنده میشه
( بچم کنجکاوه )
هوسوک : جیمین راس میگه بزارین ببینیم کی این مسابقه رو میبره من زنگ میزنم خونه میگم دیر میام شما هم همین کارو کنید تا با هم بریم بار همه تائید کردن منم با
غرور گفتم : کیم سوک جین برو کاندومتو آماده کن که باید حسابی جرش بدی جین با نیشخند بهم نگاه کرد .
ساعت ۸ شد و آماده رفتن به بار شدیم یه کت و شلوار دختر کش پوشیدم مشکی بود موهامم زدم بالا حسابی جذاب شده بودم البته جذاب بودم جذاب تر شدم ولی تهه دلم نگران باخت به جین و بلایی که اگه ا.ت اونجا بود قرار بود سر ا.ت بیاد
( منظورش جرواجره )
از همه بدتر اگه به جین هیونگ میباختم وایییی
کوک : هوی کپک زدیم دم در بدو بیا ده اومدم اومدم نشستیم تو ماشین و رفتیم با