بچه ها من و یکی از رفیق های فابریکم یه خل بازی در آوردیم
یه روز رفیق فابریکم(آجی مبینا)اومد خونمون بعد دختر همسایه با مامانشم بودن حالا من از دختر همسایه خیلی بدم میاد داداش دختر همسایه که روش کراش داشتم هم بود بعد من و رفیقم داشتیم با هم حرف می زدیم که داداش دختره با دختره اومدن دختره گف با منم بازی کنین بعد من یه شرط گذاشتم که پاهاش رو تو کفشش کنه و بیرون بره و برگرده
من به رفیقم گفتم بله دختررو سرگرم کنه تا من بیام منم به بابام گفتم سوسک رو کنه تو کفش دختره بعد کلی کلنجار با بابام اوکی داد بعد دختره تا پاشو ثرد تو کفشش یه جیغ بلندبلند کشید
آخرشم من و رفیق لو رفتیم