در این شبها تاریک و ساکت، درونم یک درد عمیق و ناگهانی را احساس میکنم. این احساس بیتابی و ناخوشی که هیچ وقت در موردش با کسی صحبت نمیکنم. این دردی است که تنهایی، اشتیاق و اضطراب درونی من را به زمین میزند و هیچ راهکاری برای آن پیدا نمیکنم. این درد نه تنها بدنم را فرا میگیرد بلکه ذهنم را هم محکوم میکند و احساس میکنم از همه چیز عاجز و بینیاز هستم.