your browser not support this video

ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ای شب کن شتابی آخر، زجان من چه خواهی ای شب نشان زلف دلبری، زبخت من سیه تری بلا و غم سراسری، تیره همچون آهی ای شب کنی به هجر یار من حدیث روزگار من بری زکف قرار من، جانم از غم کاهی ای شب تا که از آن گل دور افتادم خنده و شادی رفت از یادم سیه شد روزم بی مه رویش دمی نیاسودم به سیل اشکم گواهی ای شب او شب چون گل نهد زمستی بر بالین سر من دور از او کنم زاشک خود بالین آخر خون دل از بس خوردم بی او محنت و خواری بردم بی او مردم بی او بی رخ آن گل دلم به جان آمد دگر از جانم چه خواهی ای شب . همایون شجریان منبع:halehich