your browser not support this video

به نام خدا خاکستری پارت سه فصل دو نویسنده : A . L پسره مو بلونده برگشت طرفم باورم نمیشه ممکن نیست موهاش چشاش همه چیزش شبیه اونه اما خودش نیست داشتن نزدیکم می اومدن جان دستشو دراز کرد گذاشت رو شونه پسره اون مو بلونده که اسمشو نمی دونم چشمک زد و گفت. ....... : به به سلام من درین مالفویم از دیدنتون خوشحالم هرماینی ( خیلی گفتین قاطی می کنین پس مجبور شدم اسم مستعار هرماینی رو به هرماینی اسمیت تغییر بدم تا راحت باشه ) : مالفوی !!!!!!!! درین : مشکلی داره هرماینی با زحمت خود را از شک در اورد و گفت هرماینی : نه البته ، منم هرماینی اسمیتم خوشبختم جان : خب حالا که اشنا شدین......... هرماینی : خب نه کاملا ، بزارین خودمو کامل معرفی کنم من اهل انگلستانم و ام خب شغلمم نمیشه گفت شغل ولی نقاشم پدر و مادرم هم کاراگاه هستن درین : حالا که اینقدر کامل گفتین ما نگیم زشته من اهل فرانسه و نویسنده ام پدر و مادرم خب معمولا نیازی به کار کردن ندارن ( هرماینی خدا خدا می کرد جان هم اطلاعات نسبی به او بدهد ) پیشخدمت : اقای ریس یکی از مهمانان باهاتون کار دارن هرماینی : ( لعنت ) جان : عذر می خوام واقعا الان بر می گردم هرماینی : ( لبخند ) درین : خب می گفتیم هرماینی تا چند ساعت بعد خبری ازش نبود مشکوکه این مهمانی همایش هرساله خانواده ریسه تمام هنرماندا و خانواده های پولدار پاریس دعوتن یک ماه ادامه داره تو این یک ماه تمام مهمان ها تو عمارت می مونن پس باید مواظب همه باشم این پسر مو بلونده درین فقط چرب زبونی می کنه اما فامیلش موهاش حالت چهرش نمی تونه تشابه باشه اون قطعا یه مالفوی یعنی دراکو رو می شناسه نه نه نه تمومش کن دختر تو واسه اون نیومدی اصل