صندوق پول یک جواهرفروش در ترکیه، توسط یک سنجاب شیردل محافظت میشود.
پس از اینکه یک سنجاب مادرش را از دست داد و مصدوم شد، «یوکسل» او را نجات داد و این دو از آن زمان باهم زندگی میکنند. یک روز، یوکسل متوجه شد که سنجاب بهغیر از او به هیچکس اجازه نزدیک شدن به صندوق پول جواهرفروشی را نمیدهد.
وقتی کارمندان نیاز به استفاده از صندوق پول دارند. یوکسل مجبور است که حواس سنجاب را پرت کند.
البته یوکسل قصد نگهداری از این سنجاب را ندارد و بعد از آنکه از مصدومیت بهبود پیدا کرد، او را به طبیعت بازخواهد گرداند.