این دفعه اولمه پس اگه بد شد به بزرگیه خودتون ببخشید شرمنده
سلام اسم من سولیه ۱۸ سالمه
امشب قراره با جیمین بریم خونه دوستش پارتی گوشیم زنگ خورد جیمین بود برداشتم (علامت من # جیمین *)
# الو سلام
* سلام بیبی خوبی
# مرسی تو خوبی
* منم خوبم راستی برای ساعت ۸ حاضر باش میام دنبالت
# نمیخواد خودم میام
* چرا آخه میام دنبالت
# دوست دارم تنها بیام
* باشه هر جور راحتی
# مرسی
* خواهش کار نداری؟
# نه بای
* بای
# مراقب خودت باش
* تو هم همینطور بیبی
گوشیرو قطع کردم رفتم حموم ی دوش گرفتم اومدم موهام خشک کردم و فر کردم رفتم سراغ کمد لباسام تا لباسمو انتخاب کنم ی لباس که تقریبا تا بالای زانوم بود برداشتم که آستیناشم بندی بود در کل لباس بازی بود ی آرایش ملایم کردم در حد ی رژ و ریمل و اینجور چیزا کفشامو پوشیدم تقریبا ساعت ۷ و نیم بود کم کم راه افتادم رسیدم رفتم داخل با چشام دنبال جیمیم بودم که دیدمش رفتم پیشش ی نگاه قدی بهم انداخت هیچی نگفت رفتم پیش دوستم آنا اونم دعوت بود داشتم باهاش حرف میزدم که یهو صدای آشنا در گوشم گفت به عواقبش فکر کردی بیبی گرل برگشتم دیدم جیمینه گفتم ها؟ گفت برای شب خودتو آماده کن بعدش رفت حسابی ترسیدم نمیدونستم چی کنم یهو ی پسره اومد گفت سلام خانم خوشگله شبی چند گفتم ها چی میگی گفت شماره میدی یهو جیمین اومد یقه پسره رو گرفت یکی با مشت زد تو دماغش گفت دفعه آحرت باشه دور و ورش میپلکی یهو دستمو گرفت برد نشوند رو صندلی کنار خودش کتشو درآورد گفت بپوشش زود از ترش کوتشو گرفتم پوشیدمش دیگه آخرای مهمونی بود همش ذهنم درگیر جیمین بود میخواستم برم خونه که یهو جیمین گفت کجا گفتم خونه گفت امشبو با من میای گفتم چی گفت همین که شنفتی دستمو گرف برد تو ماشینش تو راه با هم حرفی نزدیم رسید