your browser not support this video

هنگامی که سعید به بیمارستان فارابی منتقل شد یک ملاقاتی خواست، صدا نداشت، آغوش نداشت و تنها بود. وقتی او را در آغوش گرفتن حس خاصی در درونم موج می زد، سؤالات زیادی در ذهنم بود، مادرش کجاست؟ چی شده؟ چرا به این روز افتاده؟ مین؟ مین کجاست؟ مگر جنگ تمام نشده؟ ادامه مطلب در سایت نوید صلح navidsolh.ir