من رضارهسپاس به اتفاق دوستم آقای اسماعیل وحدت سال ۱۳۴۱ وارد آموزشگاه حرفهای محمدرضاشاه شدیم در آن زمان دوره سه ساله داشت و به دنبال آن چهار سال هنرستان را طی کردیم سال ۱۳۴۸ یک روز که از تمرین دوچرخه سواری از باجگاه برمیگشتیم نرسیده به دروازه قرآن روی تپه ای استراحت کردیم و صحبت از هواپیما به میان آمد و روی زمین نهایتاً خط کشیدیم طراحی کردیم بعد از دو ماه با استفاده از چوب الوار و بریدن آنها یک اسکلت و به اصطلاح یک استراکچر از آن ساختیم با پیچ و مهره بلند و لوله سبک جوشکاری و اتصالات لازم،،،، بالاخره ما که هیچگونه اطلاعات فنی دقیق و حتی منابع دسترسی نداشتیم مانند آزمایشهای اولیه هواپیما ما هم با سعی و خطا قرار گذاشتیم ابتدا اسکلت را بدون بال با سه عدد چرخ بادی مخصوص فرغون به نحوی که یک چرخ در عقب و دوچرخ در جلو و اصطلاحاً ارابه فرود را با نشستن در جای مناسب ساختیم و آزمایش کردیم. در خیابان شهناز و تختی فعلی منزل ما بود به وسیله کشیدن به وسیله موتور سیکلت آوردیم غروب تست کردیم ، و نتیجه به نحو فاجعه آمیزی ناموفق بود و کنترل حرکت به جلو را نداشتیم من داخل یک فضا ی کوچک روی یک تخته به عنوان صندلی نشستم و وحدت هم با موتورسیکلت می کشید تا اینکه افتادم داخلی جوی کنار خیابان و نهایتاً به خیر گذشت ساعت ها در باره عدم موفقیت صحبت کردیم که چرا اینطور شد یکهو به فکر ما رسید که برعکس بکشیم یعنی یک چرخ جلو و دو چرخ عقب داشته باشه البته دسته فرمان به چرخ ها متصل بود و قابل حرکت به چپ و راست داشت جای نشستن را تغییر دادیم و آزمایش به جلو را شروع کردیم ، بنحو باور نکردنی حرکت بسیار بسیار نرم قابل کنترل و حتی در سرعت ۵۰ تا ۶۰ کیلومتر هم به راحتی قابل کنترل بود و آن را در خیابان