your browser not support this video

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد خدا را ای نصیحتگو حدیث از خطّ ساقی گو که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی گیرد بیا ای ساقی گلرخ بیاور بادهٔ رنگین که فکری در درون ما از این بهتر نمی گیرد صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی گیرد من این دلق مرقّع را بخواهم سوختن روزی که پیر می فروشانش به جامی بر نمی گیرد از آن رو پاکبازان را صفاها با می لعل است که غیر از راستی نقشی در این جوهر نمی گیرد