...بردم یه مغازه دیگه اونجا یه خانم مسن شیک پوش( توی کره به خانم های پیر که دقیق نمیدونم کدوم دستشون میگن اوجوما ) بود از قیافش معلوم بود خیلی مهربونه ..._سلام اوجوما ... ببخشید مزاحم شدم ( علامت اوجوما # )#این چه حرفیه پسرم ماشالله اینم قیمتاش فرقی با اون یکی نمیکنه ...در گوش سوبین گفتم + مطمئنی؟_ چیو؟+ اینکه قیمتش برات مهم نیست؟_ این چیزارو ول کن خودم برات انتخاب میکنم ...منو نشوند رو یه صندلی و خودش رفت تا لباس بیاره یکم طول کشید ... منم داشتم با گوشیم ور میرفتم کلی تو تیک تاک و اینستا گشتم ... ولی خبری از سوبین نبود ... نگران شدم شاید نرفته باشه وسط لباسا از حال رفته باشه ؟ ...رفتم دنبالش که دیدم یه چیز دراز به اسم سوبین ( منحرف نشید اسماتش نمیکنم شاید در حد بوسه اسماتم به وقتش خب برید ذهنای منحرفتونو با اسید بشورید مث خودم °-° )دیدم کلی لباس دستشه اونم همشون لباسای کیوت ناز ( چرا این بشر اینقد کیوته ؟ عررررر )که یهو زدم زیر خنده که سوبینم خندش گرفت ...( باید ارز کنم که سوبین چون دید اوجوما زیاد کاری نداره ماسکشو در آورد و با گمال تعجب اوجوما سوبینو میشناخت و سوبینم ا. ت رو معرفی کرد و گفت دوستشه ینی دوست ه مه اعضاعه )_ (با خنده ) خب چیه اینا خیلی خوشگل و کیوتن ...+ خب بشر یکیشون کفایت میکرد _نه همه اینارو میخوام بخرم همشون خوبن + اصلا شوحی خوبی نبود _شوخی چیه خیلیم جدیم + کارتت خالی میشه جوجو _ بزار خالی بشه سوبین ویو :رفتم همشونو حساب کردم ا.ت خیل ی کیوت طور به لباسانگا میکرد ...دوس داشتم همینجا عین پشمک بخورمش چرا این اینقد کیوته خدااااا...ا.ت ویو :با اون همه خرید سوبین منو گذاشت پیش اوجوما و خودش رفت گفت زود میاد ...تقریبا یه یک ساعتی میگذشت که بلاخره سوبین اومد دیدم