من بیقرارم از منه عاشق دلی دیوانه میخواهی که دارم
گریه کن یک شانه ی مردانه میخواهی که دارم من بیقرارم
بی تو عذابیست خنده هایی که به روی صورتم همچون نقابیست
کار من عشق است و کار چشم تو خانه خرابیست
چشمانت آرزوست از سر نمیپرد تو را ز خاطرم کسی نمیبرد
به خاکو خون کشیده ای مرا ز من بریده ای مرو
به دل نشسته ای چه کردی با دلم به گل نشسته ای میان ساحلم
به خاکو خون کشیده ای مرا ز من بریده ای مرو...