your browser not support this video

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل هر دو با خاک سر کوی تو درمان می شود غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند چون برم نام تو را آتش گلستان می شود در مقام رأفتت این بس که نام چون توئی روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند هرکه یک شب در خراسان تو مهمان می شود هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرّین تو گاه مجنون، گاه خندان، گاه گریان می شود