بله بله
بنده مفتخرم بگم از غار اومدم بیرون
و اماده اماده ام تا گند بزنم به تمام تصوراتتون راجب اینده رمانم
کلا ایتقدر ایده دارم می خوام همه رو خالی کنم تو این فصل
بریم واسه پارت بعد
دوباره مثل قبل
یعد از بیست بازدید بازنشر کنین
بعد از دو سه روز دوباره بازنشر کنین
بریم واسه پارت بعد زیاد حرف زدم
Lucia Malfoy:
به نام خدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاکستری ........................................................
پارت پنج از فصل دو ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده : A .L ..........................................................
امیلی : عمارت مالفوی در بریتانیا . اما شما کی هستین
هرماینی : منظورتون چیه
امیلی : می دونم از اسمیت ها نیستی و زاده پاریسم نیستی . قطعا یک بریتاتیی
هستی
هرماینی : اونوقت از چه لحاظ اینو میگین
امیلی : لحجه و رفتار همین
لطفا بگو چیشده که یه مامور از خونه من سر در اورده من یا خانواده ام کاری
کردیم
هرماینی
یه لحظه خون در رگام جریان نداشت
از کجا فهمیده
خوب معلومه لعنتی
بدجوری گاف دادم
انگار باز همون دختر ضعیف بعد از شکست عشقی مزخرمم
انقدر بی حواسی کردم که همه فهمیدن
هیچوقت اینقدر حواس پرت نبودم
لعنتی لعنتی چیکار کنم
امیلی : اگه می خواین می تونین بیشتر فکر کنین اما اول بگم
لطفا راحت بگین
از ما خطایی سر زده
اگه مشکلی هست حلش می کنیم
هرماینی : من هرماینی گرنجرم
هرماینی جین گرنجر
زاده بریتانیا
تربیت شده مدرسه هاگوارتز بریتانیا
مامور مبارزه با جادو
حالا طبق معمورت
نوه شما جان ریس
مشکوک به ارتباط با جادوگر سیاه پیشین
تام ری