آخر یک نفر خسته و تنها ماند
آخر بغض من پیش دلت جا ماند
بی تو آدم سابق نشدم
من دگر عاشق نشدم
بردی هوای مرا
حیف که ماجرای هم نشدیم
ما برای هم نشدیم
بردی تو جان مرا
پر پر کردم گل باغ غرورم را
تا در دستان تو باشد دل تنها
چنان کشتی دل غرق نگاهت شد
که رفت از یاد من غمهای این دنیا
پر پر کردم گل باغ غرورم را
تا در دستان تو باشد دل تنها
چنان کشتی دل غرق نگاهت شد
که رفت از یاد من غمهای این دنیا
به تقاص کدام کاره من
شده است غم تو یاره من
چه خزانِ بدی بهار من
نکند ببری از یادم
چه کنم ندهی بر بادم
دل تو نرسید به فریادم
پر پر کردم گل باغ غرورم را
تا در دستان تو باشد دل تنها
چنان کشتی دل غرق نگاهت شد
که رفت از یاد من غمهای این دنیا
پر پر کردم گل باغ غرورم را
تا در دستان تو باشد دل تنها
چنان کشتی دل غرق نگاهت شد
که رفت از یاد من غمهای این دنیا