رفیتم خونه و من مشغول پختن مرغ ها شدم...
و میزو چیدم و غذا هارو و شرایط آوردم و چیدم روی میز و دوتا شات هم آوردم...
جیمین اومد و نشست سر میز نشست...
جیمین:به به چه کردی...
سوجو باز کرد و یه شات رفت بالا
جیمین:توهم میخوری...
ا.ت:اهم
جیمین:لیوانتو بیار
لیوانو گرفتم جلوش وبرام پرش کرد...
ذره ذره میخوردم
جیمین:چرا کم کم میخوریش؟
ا.ت:تحمل من به الکل خیلی کمه با ۳تا شات راحت مست میشم...
جیمین:آها که اینطور من یه شیشه رو هم راحت میرم بالا بدون اینکه مست بشم
ا.ت:واقعن مامان منم اینطوریه خیلی سخت مست میشه...
جیمین:آهان،آره خب بچه ها که نمیتونن زیاد تحمل کنن
اینو که گفت یه شات دیگه رفت بالا...
ا.ت:من بچه نیستم...
جیمین:هه بچه ای که تحملت آنقدر کمه
واقعن حرصم گرفت برای همین یهویی همشو بالا کشیدم...
ا.ت:هه چه ربطی به بچه بودن داره خب هرکس یهجوریه دیگه واسه یکی زیاده واسه یکی کمه
جیمین:فقط واسه بچه ها کمه برتی همونه که الکل واسه ی اونا ممنوعه
واقعن حرصم اومد
ا.ت:هه یکی دیگه هم بریز...
اون هم ریخت و من هم یه نفس بالا میرفتم
حدود ۷تا شات بالا رفتم مست مست بودم
ا.ت:بازم بریز*با حالت مستی*
جیمین:بسه دیگه...
***
از زبان جیمین
همینجوری میخورد و مست مست بود منم یکم مست بودن ولی نه زیاد...
ا.ت:هههههه میدونی اون آقاهه که اونروز میخواست بهم تجاوز کنه کی بود؟
جیمین:نه کی بود؟
ا.ت:ددیه مامانم
جیمین:هنننننن؟
ا.ت:مامانم همش زیر خوابه اینو اونه و بخاطره اون آقاهه منو از خونه انداخت بیرون
جیمین:واقعن بخاطره یه غریبه انداختت بیرون...
ا.ت:اهمممم،اون انداخت بیرون ولی تو اومدی و پیدام کردییی
دلم براش سوخت...
جیمین:پس بابات چی؟نیومد کمکت اصلن بابا داری؟
ا.ت:اهممم،دارم ولی چند سال پیش با مامانم طل