خلاصه داستان:در آیندهای دور، و در سرزمینی خشک و بیآب و علف، باقیمانده ی نسل انسان ها برای بدست آوردن واجبات زندگی (آب) حاضرند یکدیگر را بکشند. یک زن بر علیه حاکم و قوانین او شورش میکند و برای پیدا کردن سرزمین مادری خود راهی سفر میشود. گروهی از زنان زیبا که توسط حاکم سرزمین، زندانی شده بودند، او را همراهی میکنند در ادامه، با مردی بیخانمان و کمحرف به نام "مکس" نیز مواجه میشوند که زن و بچه اش را از دست داده است، به تنهایی سفر می کند و در جستجوی صلح می باشد