your browser not support this video

متن آهنگ شیرین من بمان مگر این روزگار تلخ علیرضا قربانی شیرین من بمان مگر این روزگار تلخ فرهاد خسته را به نگاهی امان دهد در زلف شب گره بزن آن زلف مست را شاید شبم به سوی تو راهی نشان دهد حرفی بزن که عشق به هر واژه گل کند ما را نصیب دیگری از این زمانه نیست با من از عاشقانه ترین لحظه ها بخوان حتی اگر هوای دلی عاشقانه نیست با من بخوان تا این ترانه را با تو سفر کنم با من بخوان تا در هوای تو شب را سحر کنم با من بخوان تا این ترانه را با تو سفر کنم با من بخوان تا در هوای تو شب را سحر کنم با من بخوان ... شاید شبی که میبرد افسانه ی مرا روزی برایم از تو نشانی بیاورد شاید همین ترانه که بر دوش باد رفت در جان خسته تاب و توانی بیاورد با من بخوان تا این ترانه را با تو سفر کنم با من بخوان تا در هوای تو شب را سحر کنم با من بخوان تا این ترانه را با تو سفر کنم با من بخوان تا در هوای تو شب را سحر کنم با من بخوان