من دوست داشتمـــمهناز و پارسا میرفتن ترمیه و باهم ازدواج میکردنـ... ملکه بعد از تیمارستان میفرفت زندان و دق میکرد... آریا هم یه جوری از افرا متنفر بشهـــ و خوشحال باشعـ.. افرا و البرز هم به هم نرسنـ... و البرز و خورشید برن خارج و به یاد بابا خسرو یه هولدینگ بزرک توی آلمان بزننـ... افرا هم با بچه های مفت اباد و عسل و سهیلــ. برن تو خونه ملکهـ... و اون دختره که اریا رو دوس داشت بمیرهـ... دیگه فک کنم تموم شداهان شبیرمـ.... بمیره چون خیلی عوضیه و شنتیا هم بیوفته دست فری قصابدراگ تسرم بیوفته زنداننمن اینجوری دوست داشتمشما هم بگید چه پایانی دوست دارید.. و اینکه اگر این پستو حمایت کنید و کامنت بزترید امشب پارت طولانی میزارمـ... دوستون دارممرسی که هستید... ـ
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت