کشکول شیخ بهائی، قسمت ۱، حد مست
غلامی مست بر سر راه گروهی عربده ای مستانه سر داد. آنان او را نزد حاکم بردند. چون از مستی خارج شد خواستند بر وی حد جاری کنند. غلام گفت: ای امیر! من بدی کردم و بی عقل بودم، تو که عقل داری به من بدی مکن.
بوک مدیا
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت