فیك هوسوك پارت چهارم . . بعد از درست کردن غذا رفتم وسایلم رو بردم تو اتاق خودم .. و لباسم رو عوض کردم (عکس لباس تو ویدیو) وقتی رفتم پایان ریئس جانگ صدامون زد _ لطفا همه گوش کنید ... چون خیلیا تون زوج هستید اتاق ها و خونه هاتون جداس ... چون طبیعتن ۲۰ نفر اینجا جا نمیشن پس دو تا دوتا میشیم ... خانم و ... و حالا خانم لی شما با من همینجا میمونید از حرفش شاخ در آوردم .. منشی کیم اومد سمتم منشی کیم: لطفا بگو جاتو با من عوض میکنی دوست نداشتم راستش خوشحال شدم ک باهاش اینجام ولی نباید بروز میدادم ک دوسش دارم + باشه ... عااا ریئس _ بله ؟ همه توجه ها ب سمت ما جلب شد + من می‌خوام جام رو با منشی کیم عوض کنم _ نمیشه + اخ ... _ همین ک من گفتم رو ب منشی کیم گفتم : + ببخشید ... منشی کیم: نه اشکال نداره .‌. دیگ انتخاب کرده + اوهوم . . . بعد از خوردن شام رفتم تو اتاقم تا یکم بخوابم ... تا چشمام رو رو هم گذاشتم خوابم برد . . . ۷ ساعت بعد : از زبان ا.ت : وایییی ۷ ساعت خوابیدم من لعنتی .. ولی چ کیفی داد خخخ ... ساعت ۱۲ بود رفتم بیرون از اتاق کسی نبود .. صدای ناله از اتاق ریئس اومد درش هم نیمه باز بود ... از اونجایی ک فضولم رفتم تا دید بزنم .. ک دیدم داره پ.و.ر.ن. میبینه و واس خودش س.ا‌.ک میزنه همین ک خواستم برم صدام زد .. ی ترس بدی ب جونم افتاده _ ا.ت ؟ + اااا .. ببخشید (با داد) و سریع فرار کردم و رفتم تو اتاق و در و بستم . . . . ادامه دارد ... گزارش نده لطفا
ژانر:

پاسخ به

×