پشیمان بود...
نوزادش را نه به خاطر اعتیاد، بلکه به خاطر فقر پیش فروش کرده بود. در 27 سالگي، چهارمین فرزندش را که باردار شد، ترس از مصائب و مشکلات بزرگ کردنش به همه ترس های مادری اش اضافه شد و به پیشنهاد همسایه، سقط نکرد، بلکه فروخت. حالا مادر و پدری پشیمان هستند و به در و دیوار میزنند مگر بتوانند نوزاد فروخته شده شان را پس بگیرند. نوزادشان ولی از آنجا که قول نامه دستی امضا کردند و پولی را که دریافت کردند را هزینه پیش کرایه خانه ای برای زندگی کرده اند و از همه مهم تر از مهاجران افغان هستند و خود را صاحب حق و حقوق شهروندی نمی دانند، امکان باز پس گیری کودکشان را بعد از هشت ماه دوری دیگر غیر ممکن می دانند. صدای این زن افغان، صدای هزاران زنی است که نیاز به امداد و کمک رسانی فوری دارند و حق و حقوق خود را نمی دانند. خوانواده ای که نوزاد را خریداری کرده سالها بچه دار نمیشده و تاب ادامه بروکراسی و صف طولانی مدت واگذاری کودک سازمان بهزیستی را نداشته و به گمان خودشان آینده یک نوزاد را تامین کردند حتی ثواب هم داشته... شاید وقت آن رسیده که بازنگری بروی قوانین سرپرستی کودکان انجام گیرد تا خانواده هایی که در شرف از هم پاشیدن یا سرخوردگی بدلیل نداشتن فرزند هستند بتوانند با سرپرستی قانونی و رسمی یک نوزاد یا کودک دیگر بدنبال مسیرهای غیر قانونی و ... نروند و شاید وقت آن رسیده بجای سرزنش کردن مادری که از روی ناچاری نوزادش را به سودای داشتن زندگی بهتر برایش به خانواده ای می بخشد یا می فروشد به این بیاندیشیم که آیا ما می توانیم بدون تجربه زیستی مادری که نوزادش را می فروشد یا مادری که نوزادی را می خرد آنها را قضاوت کنیم... نمیدانم برای من نیز این پرسشی ست که پاسخی دشوار دارد. ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید