خوخواولبگماینرمانشریکیه
وپارتیکشونازینوشتهوپارتبعدشومنمینویسمینیپارت ۲ همینطوریادامهپیدامیکنه
واینکهقیافهیا/تروتوویدگذاشتم
لینکچنلنازی :
پارت ۱ :
دوست دارم به زمان قبل برگردم وقتی که هیچ استرسی نداشتم واسه اتفاق های که تو آینده قراره بیوفته
من خانواده خوبی داشتم
ولی کسی که خیلی دوسش داشتم خوشبختی رو از خانوادم گرفت
____________________________________________
*صدای در*
جانگ سوک:ا.ت حاضر شدی؟
*چند دقیقه بعد*
جانگ سوک:ا.ت اونجایی؟
ا.ت:اره پدر اینجام
جانگ سوک:اماده ای؟
ا.ت:بله
جانگ سوک:پس لطفا اسپری اسم یونا رو هم بردار و زود بیا
ا.ت:باشهههه
نگاهم به کتاب خاطراتم افتاد..اتفاق هایی که تو صفحه اول بود خیلی زیبا بود ولی هرچی بیشتر ورق میزدم همه چی بدتر میشد
زندگیم خوب بود تا وقتی که عموم گند کشید به همه چی و تموم پول خانواده مو بالا کشید پس ما مجبور شدیم تا خونه مون رو بفروشیم و به خارج از کشور بریم و اونجا تو یه عمارت که تونستیم بزور از چیزایی که عموم ازمون بالا کشیده بود پس بگیریم زندگی کنیم
کتابو گزاشتم تو چمدونم و از اتاق خارج شدم
____________________________________________
*در هواپیما*
ا.ت:چشمامو بسته بودم و اهنگ غمیگن مورد علاقمو پخش کرده بودم که احساس کردم یکی داره جیغ میکشه پس سریع اهنگ رو قطع کردمو به یونا که جلو چشمام داشت واسه نفس کشیدن دست پا میزد نگاه کردم نمیدونستم چیکار کنم
لیا:یوناااا نفس بکشششش ا.تتتت اسپری اسم یونا رو بده زودباش
جونگ سوک:یوناا چیزی نیستتتت
ا.ت:ممن اسپپری رو نیاوردم یادم رفت
اشکام سرازیر شد بخواطر هواس پرتی من خواهرم داشت میمیرد که یکی از کارمند ها هواپیما چون خودش اسم داشت اسپری شو به یونا داد و حال یونا ب
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت