عشق سیاه*تهیونگ*پارت۸

-نمیخوام لنتی تهیونگ پوزخندی زد و کمربندشو بالا برد یک ضربه محکم زد تو ران پام جیغی کشیدم که تهیونگ قهقهه زد +تهیونگ:رامت میکنم دختره لنتی چرا نمیشماری؟ یک ضربه محکم دیگه زد تو باسنم -ای وحشی ۲ تهیونگ مداوم همینجوری با کمربندش کتکم زد -۵۶ای +تهیونگ:ادب شدی یا بازم بزنمت؟ -بس کن آی دیگه جون ندارم +تهیونگ:اوم بریم سراغ تنبیهت -ای ولم کن لنتی جون ندارم هیق +تهیونگ:فقط ناله چیز دیگه ای نشنوم اومد دستامو بست به تاج تخت هجوم آورد به لبام نمیتونستم تقلا کنم پس اشک هام همینجوری روی گونم می‌ریخت تهیونگ لبامو ول کرد و تو چشمام نگاه کرد +تهیونگ:چرا این بدن سفیدو زودتر کشف نکرده بودم دندون های نیشش درومد با ترس نگاش کرد +تهیونگ:گور بابای قانون -نه لطفا این کارو نکن +تهیونگ:هیشش به خونت نیاز دارم دندون های نیششو کرد تو گردنم نفسم گرفت از درد جیغ می‌کشیدم ولی انگاری هرچی جیغ می‌کشیدم تهیونگ وحشی تر میشد هنوزم داشت خونمو میخورد بعد چند دقیقه از خوردن خونم دل کند و شروع کرد به درآوردن لباسام منم چون خون زیادی ازم خورده بود حس کردم دارم بیهوش میشم تهیونگ جای دندونش روی گردنمو بوسید پوزخندی زدم از زبان ا.ت: تهیونگ کاره خودشو کرد منم جون نداشتم مقاومت کنم چند ساعت بعد~~~~~~~~~~~ تهیونگ ازم دست کشید بلاخره و از اتاق رفت بیرون درست زمانی که به نوازش هاش احتیاج داشتم تنهام گذاشت و بازم اشکای مزاحم نفهمیدم چیشد که خوابم برد .................... از خواب بیدار شدم بلند شدم درد بدی حس کردم به سمت حموم رفتم حس نجس بودن میکردم نمیتونستم راه برم به سمت حموم به زور رفتم وان حمومو پر آب و شامپو کردم داخلش دراز کشیدم از یه خون اشام چی انتظار می‌رفت بی احساس یکمم محبت