آهنگساز و نوازنده ویولن: زنده یاد استاد اسدالله ملک
ماجرای پیدایش این قطعه زیبا:
ااستاد اسدالله ملک هنوز بسیار جوان، هنرمند و با احساس بود و ویولن بسیار زیبایی می نواخت و هر روز ساعات زیادی را در اتاق خود و در تنهایی خویش به تمرین می پرداخت. در همسایگی آنها، روبروی اتاق او اتاقی بود که پنجره اش مقابل پنجره¬ی اتاق او باز میشد و در آن دختری زندگی می کرد که بیشتر اوقات را در کنار پنجره به سر می برد و با صدای ساز اسدالله جوان آشنا بود. پنجره را باز می کرد و به صدای ساز این هنرمند که بسیار عاشقانه می نواخت گوش می داد و گاهی که اسدالله نمی نواخت از او می خواست که برایش بنوازد. و هنگامی که اسدالله می نواخت او گریه می کرد و گاهی با اشاره و رفتارها و ظرایف خاص دخترانه خود برای او پیامهایی عاشقانه می فرستاد و به او اظهار علاقه و دلدادگی می کرد و به او می فهماند که صدای سازش باعث آرامش و تسکینش می باشد. اسدالله جوان و هنرمند نیز همواره با نغمه های زیبای ویولن خود - که برخاسته از پنجه های هنرمند و آرشه ی سحر آمیزش بود - به او لذت و آرامش هدیه می کرد. مدتها به این صورت گذشت. روزی دختر پس از شنیدن ساز او و گریه ی بسیار به او می گوید که بیماری سختی دارد و در وضع روحی و جسمی مطلوبی نیست و بعد از آن برای مدتی پنجره اتاقش بسته می شود و همین امر موجب دلتنگی زیاد و نگرانی هنرمند جوان که علاقه ی زیادی به او داشت و به دیدنش عادت کرده بود می گردد. ناگهان یک روز متوجه می شود که در خانه¬ی همسایه ی روبرو سر و صدا و شلوغی زیادی برپاست. زمانی که علّت را می پرسد به او می گویند : در این خانه دختری که به بیماری سختی دچار بوده از دنیا رفته است. و بعد خبردار می شود که لیلی - همان دختر زیبایی که هر روز از پن
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت