خوخو =] این‌پارتو‌نازی‌نوشته =] پارت ۷ : سریع چندتا لقمه خوردمو و با یونا راه افتادیم *تو راه* یونا:ام ا.ت درباره حرف دیشبت ا.ت:چی؟کدوم حرف؟ یونا:درباره یونگی ا.ت:خب؟ یونا:خب من کم و بیش روش کراشم..ولی اون ازم خوشش نمیاد درواقع فک کنم ا.ت:عررررررررر جیغغغغ یونا:چتهههه برق گرفتت چت شدددد ا.ت:پشماممممم*دوییدن* یونا:چش شد این؟خب ازش خوشم میاد دیگه مگه گناه کردم..اصلا نباید میگفتم یونا خیلی خریییی اهععععع *ا.ت* ا.ت:میدونستم این یه کراش دو طرفه هستششش یونگی کجایییی که داریم فامیل میشیم هلهههه یکی منو بگیرهههه وای کی عمه میشم؟اسم بچه شون چی باشه؟یونا و یونگی واییی هردوتا شون یون دارننن چقد شباهت بینشونه..پشمام..اون تهیونگ نیست؟برم پیشش؟نرم؟ *از دید تهیونگ* تو راه مدرسه بودم جایی که ازش متنفر بودم..درواقع اگه کراشمو یعنی ا.ت رو ببینم به بهشت تبدیل میشه اینجوری شاید بتونم مخشو هم بزنم و به بهونه این که تو یکی از موزیک ویدیوهامون باهامون همکاری کنه بهش نزدیک بشمممم..یونگی که میگفت صداش خوبه..اعع اون که ا.ت هستشش برم پیشش؟ام نه ولش بعد مدرسه باهاش صحبت میکنم *تو کلاس* ا.ت:از شانس بد من با تهیونگ هم کلاسی شدمو و بدتر تو یه میز میشینیم الان چه چیزی بخورم؟اینجورم که تو لایو هاش گفته قراره موهاشو ابی کنه خدایااا خیلی جذاب میشهههه..اخر سر تو همین کلاسا سکته میزنم معلم:ا.ت؟ ا.ت:ب‌بله؟ معلم:لطفا بیا این سوالو جواب بده ا.ت:باشه *مغز‌ ا.ت* الان چیکار کنممم خدایاااا منو سوسک کننننن اعه شانسمو این رو که بلدم..بیخودی هول کردم *پایان مکالمه مغز ا.ت* معلم:افرین ا.ت که بلد بودی ولی معلوم بود انچنان حواست به کلاس نیست لطفا از این به بعد بیشتر هواستو جمع کن ا.ت:ممنون چشم *بعد از کلاس* ا.ت:دنبال ی

پاسخ به

×