سرّ مرگ عاشقان...

دشمن خویشیم و یار آن که ما را می‌کشد غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می‌دهیم کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کشد خویش فربه می‌نماییم از پی قربان عید کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می‌کشد آن بلیس بی‌تبش مهلت همی‌خواهد از او مهلتی دادش که او را بعد فردا می‌کشد همچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بنه درمدزد از وی گلو گر می‌کشد تا می‌کشد نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان عاشقان عشق را هم عشق و سودا می‌کشد
ویدیوهای مرتبط