داستان های بهار و روبی | این داستان : عنکبوتی که سرش خیلی شلوغ بود
(برای دیدن داستان های بیشتر، روبی تی وی را در یوتیوب دنبال کنید.)
یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، عنکبوت کوچولویی اون بالا بالاها زندگی میکرد،
یه روز صبح زود، باد خیلی شدیدی هوو هوو کنان شروع به وزیدن کرد و عنکبوت قصهی ما رو از اون بالا، تو یه مزرعه انداخت و خونهش رو خراب کرد...
همون لحظه، یه نخ ابریشمی ظریف، از عنکبوت کوچولو، آویزون شد و دنبالش روی زمین کشیده شد، عنکبوت تصمیم گرفت خونهی جدیدش رو روی حصار دور مزرعه بسازه، و تار تنیدن رو با نخی که ازش آویزون بود شروع کرد....
+ تهیه شده در روبی تی وی
Roobi TV
لینک اینستاگرام روبی:
لینک یوتوب روبی:
مترجم: فرشته زرین
قصه گو: باران کریمی
نویسنده: اریک کارل
#کودک #هفته_کودک #داستان_آموزنده_کودکان #آموزش_کودکان #رشد_کودک #تربیت_رشد_کودک #کارتون #انیمیشن #اوقات_فراغت_کودک #داستان_خواب #داستان_خواب_برای_کودک #مادران_کودکان #مادران_خانه_دار #قصه_کودک #داستان_کودک #قصه_گویی_کودک
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت