صبح پنجره،عرفان یزدانی،خوانش شیدا حبیبی

تو را از میانِ لبخندِ بیدها به صبح پنجره، دعوت می کنم. به نوازشِ آفتاب به زرد پیراهن برگ های چنار، که بر شاخه ی نارسِ پاییز، می وزند. تو را از میان بوسه های باد و باران به سپیدی یک اتّفاق دعوت می کنم. تو را که مرا از میان نارون ها، با موسیقیِ آوایِ گنجشگ هایِ عاشق به صبح چشم هایت دعوت کرده ای. ✍
ویدیوهای مرتبط