یکی تنت رو با نیزه از زمین بلند کرد - کربلایی نریمان پناهی

یکی تنت رو با نیزه از زمین بلند کرد جلو چشام بگو بخند کرد به حلقومت یه نیزه پرت کرد تو اون شلوغی چطور لباس تو در اومد دیدم که شمر کافر اومد با چکمه روی منبر اومد با خدا توی مقتل سوز و سازت رو دیدم وقتی سر جدا میشد چشم بازتو میدیدم ای حسینم واویلا مگه نگفتم به دست نکن انگشترت رو محکم بپوشون پیکرت رو ببین تو حال خواهرت رو تا ابن اشعث رسید تو اون برو بیا زد به پیکر تو با عصا زد برا رضایت خدا زد هر کی هرچی دستش بود بر جنازه ای میزد بر چهل تا پای اسب نعل تازه ای میزد ای حسینم واویلا