~رمانـ ZV~پارت هفدهمـ..{امیر مقاره و رهام هادیان}{ماکان بند} پارت هفدهمـ
......
وانیشا
.....
ضحا: خخخ اله اله
رهام: من میرم وانی بیا
وانیشا باش اب بخورمم. میام
رهام رفتش منم ابو خوردم
وانیشا: حب بچه ها شبتون بخیل اگه جلو اذیت شدید بریم تو ماشین حواسم نبودد دوتا ماشینه خخ
ضحا: باش عشقم مرسی
وانیشا: فعلا جیگررا
امیر: شب خوش
وانیشا: ژون چه رسمی
ضحا؛ کوفت گمشو دیگه
وانیشا: رفتم رفتم
امیر
.........
بعد از رفتن وانیشا برگشتم سمت ضحا
امیر:چطوری بداخلاق
ضحا:بهتر از این نمیشم
امیر:یک سوالی بپرسم راستشو میگی
ضحا:دوتا بپرس
امیر:جدی جدی رقص و یادت رفته بود؟
ضحا:اره نصفشو بلدم نصفشو نه
امیر: میای تمرین کنیم
ضحا:این موقع حوصله داریاااااااا
امیر:همش حوصلم سر میره
ضحا:باشه اوکی اهنگ بزار
بعد از چند ثانیه ضحا گفت:امیر ولش این موقع حسش نیس بیا بریم بکپیم
امیر:خودمم داشتم پشبمون میشدم
ضحا:شب بخیر
وانیشا
.......
رفتم تو ماشینــ
وانیشا: رهام من کجا بخوابم تو که جایی نذاشتی
رهام: اینا
وانیشا: چی اینا
رهام: جا
وانیشا: کو
رهام: بیا بغلم
رفتم بغلش
وانیشا: بغلت چقدر گرم و ارامش بخشهـ تمام استرس و احساس بدی که داشتمو یاد رفتـ
کلت بیار پایین یه دونه ماچت کنم بخوابم
رهام: دورت بگردم منـ
وانیشا: رهام اهنگ کوه یختو بزار صداشو کم کن خوابم ببره
رهام:چشمـ
وانیشا: خیلی دوجت دالمـ
رهام: خخخ منم دوست دالم
وانیشا خوب بخـابی عشقم
رهام
.......
اومدم جوابشو بدم که دیدم خوابش برده منم لپشو بوس کردم و چشامو بستمـ محکم تر بغلش کردمـ
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت