پیش به سوی تغییر!
قسمت سیزدهم از اون وقتی که الهه رو توی خیابون دیده بودم زیر و رو شده بودم، تصمیمم جدی شده بود؛ دوست نداشتم بقیه هم سن و سال های من به راه اشتباهی کشیده بشن، یا حتی مثل الهه بشن! مامانم از وقتی دیده من خیلی مشتاق به اومدن به اون ساختمون و پیش ندا و دوستاش شدم، محدود ترم می کنه و فکر می کنه تمام فکر و ذهنم اونجاست؛ در صورتی که نمی دونه اونجا واقعا زندگی جریان داره... @nedanahzat ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید