مقایسه نیستند اما آنچه ناخودآگاه من را به یاد بیضایی انداخت شکوه زنانه‌ی فیلم بود. فیلم ساز زن در سینمای ایران به ناچار دست خوش شعار می شود. حتی وقتی فیلم «قصه ها»‌ی بنی اعتماد را می بینیم لایه های کشف نشده‌ای در فیلم هستند که با هیچ ایدئولوژی‌ای ساز و کار ندارند. به طور مشخص در «شهربانو» بحرالعلومی سعی ندارد زنانگی ایجاد کند بلکه با خوانش منطقی از فیلمنامه، نوشته پژمان تیمورتاش، نقش یک زن در خانواده و حضورش به عنوان ستون نگاهدارنده بنیاد آن را به تصویر می کشد. اگر چه در آخر شهربانو عفو می خورد و آزاد می شود اما همه سیر نزولی او به عنوان یک شخصیت باعث می شود که ما آزادی او را از بند باور نکنیم و این یعنی فیلم ساز با آگاهی و اعتقاد قلبی پشت دوربین رفته. *خانواده اگر بخواهیم با متر سینمای ملودارم و یا درام فیلم را اندازه بگیریم ناچار با آثار فرهادی مقایسه می شود؛ اما بهتر است با خوانشی که از فیلم داریم یک گزارش سینمایی را ادامه دهیم. پلان اول و پلان آخر دقیقا همه حرف فیلم است. اگر چه شدیدا معتقدم عدم نمایش افسری که با شهربانو صحبت می کند و استفاده از صدای مه‌لقا باقری به عنوان نریشن میزان زیادی از حجم تاثیر گذاری آن را کم کرده، اما اگر خوب به میمیک صورت عرفایی دقت کنیم سالها شکست خوردگی و تنهایی یک زن پدیدار می شود. اگر من کارگردان این فیلم بودم هیچ گاه در پلان آخر به میمیک عرفایی ترک نمی کردم تا فاصله‌ای را که برای حفظ آن یک ساعت و 14 تلاش کرده‌ام نشکنم؛ مخاطب با نگاهی و... برای مطالعه کامل این نقد به لینک زیر مراجعه نمایید:

پاسخ به

×