نوا: رفتم بیرون...... بهاره پشت در فالگوش وایساده بود... درو محکم زدم تو سرش
بهاره: اخخخخخ سرمممم... چیکار میکنی دیونه.... اخخخخخ
نوا: تا تو باشی دیگه فالگوش وای نسی
بهاره: هوفففففف... چی گفت؟...
نوا: هیچی
بهاره: نواااااا
نوا: بخدا هیچی
بهاره: گوشش رو گرفتمو و بردمش تو اتاق
نوا: اخخخ گوشم.... گوشمو کندی...... بهاره گوشمممم اییییی
بهاره: بشین ببینم.... مثل بچه ادم بگو چی گفت؟؟...
نوا: نمیگم....
بهارع: مثل اینکه تو ادم نمیشی نه؟..
نوا؛ اگه بگم تو مخالفت میکنی
بهاره: چیو مخالفت کنم؟..
نوا: قول میدی بهت بگم مخالفت نکنی؟...
بهاره: قول میدم
نوا: جون مامان و بابا رو قسم بخور
بهاره: جون مامان و بابا که روح مامان و بابا... به روح مامان و بابا مخالفت نمیکنم
نوا: بهش گفتم.
بهاره: هوفففففففف
نوا:نظرت چیه بگیریم بخوابیم؟؟؟؟..
بهاره:نظرم مثیته
نوا:کاشکی ارشدم بود روی سرتون قند میساییدم... خخخخخخخخخخخ
بهاره:(بالشت و برداشت کوبوند تو سر نوای بدبخت)
نوا: عه... چرا میزنی؟؟؟...
بهاره: تا تو باشی دیگه از این شوخیا نکنی
نوا: باشه بابا بگیر بخواب
بهاره:پتو رو کشیدیم روی خودمونو خوابیدیم
فردا
نوا: صبح بلند شد و بهاره رو بیدار کردم و......)(طبق معمول دست و صورت شستن.... صبحانه نخوردن و.......)(
بهاره: رفتم تو اتاق لباسمو در اوردمـ.... این خوبه؟..
نوا: اوهوم
بهاره: خوب من میرم بپوشم
نوا:باش
بهاره: لباسمو پوشیدم.... رفتم جلوی اینه داشتم ارایش میکردم که نوا گفت:
بهارع من چی بپوشم؟؟..
بهاره: لباس مشکیه که خیلی دوسش داری
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت