برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز، بر امید ِ جام ِ لعلت دُردی آشامم هنوز، روز ِ اول رفت دینم در سر ِ زلفین تو، تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز، ساقیا! یک جرعه‌ای زان آب ِ آتشگون که من، در میان ِ پختگان ِ عشق ِ او خامم هنوز، از خطا گفتم شبی زلف ِ تو را مشک ِ ختن، می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز!

پاسخ به

×