خلاصه داستان: سلطان‌علی، دل در گرو دختری به نام آزیتا دارد و هدفش ازدواج با اوست. سلطان‌علی در توافقی با ناصر (دایی آزیتا)، قول داده اگر این ازدواج سر بگیرد، در عوض زمین هایش را در روستا به ناصر می فروشد. از طرفی آزیتا که دختر ثروتمندی است، مردی به نام سعید را دوست دارد و…

پاسخ به

×