..........
ا.ت_بابا هق خواهش می کنم نزار منو ببرن
بابا ا.ت" پول خوبی واست دادن
بادیگاردا٪ خب خدافظی بسه ارباب منتظره
بادیگاردا دو طرف دست ا.ت رو می گیرن و می برنش تو ماشین
ا.ت کل راه رو گریه کرد
وقتی رسیدن پیاده شدن
ا.ت ازشون کلی التماس کرد که ولش کنن ولی اونا بردنش و اونو انداختن تو .....
(میره واسه پارت بعد فعلا فلش بکه که بفهمید قضیه چیه)
فلش بک.....
ا.ت_باباییییییی (با خنده و کیوت )
بابا ا.ت"دخترم این خانم همسر من و مادر تو هست اسمش هم میا هستش تو می تونی مامان میا صداش کنی
ا.ت لبخندش محو شد مامان اون مرده بود پدرش چطور دلش اومده ا.ت به زور زبون باز کرد
ا.ت_سلام مامان میا
میا@چقدر تو خوشگلی
ا.ت_ مرسی
میا@بیا صبحانه
ا.ت_ نه ممنون من از قبل خوردم شما دو نفری بخورین
میا@ باشه عسلم
بابا ا.ت " ا.ت مامانتو تنها نزار منم الان می خوام برم شرکت اینجوری مادر و دختری صبحونه بخورین
ا.ت_ چشم
به محضه رفتن پدر ا.ت میا شروع می کنه به کتک زدن ا.ت و بهش میگه اگه چیزی به پدرت بگی می کشمت
ا.ت با گریه میگه
ا.ت_ تو بابامو دوست نداری هق
میا@چرا دوست دارم اما دخترشو دوست ندارم
میا هر روز ا.ت بدبخت رو کتک می زد و وقتی پدرش ازش می پرسید کبودیا چیه میگفت افتادم
میا تصمیم گرفت کلا ا.ت رو بیرون کنه پس به پدر ا.ت گفت با ا.ت برن
کلابی که دختر می فروشن و توی اون کلاب میا پدر ا.ت رو راضی کرد ا.ت رو بفروشن
یکی از بادیگاردا که واسه اربابش دختر می خواست ا.ت رو خرید و بعد ا.ت رو بردن خونه تا وسایلش رو جمع کنه و بعد هم بره
پایان فلش بک.......
.............
هیچ مغایرتی با قوانین سایت ندارد
امیدوارم خوشتون اومده باشه بای
شرایط ۳ تا لایک
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت