رمانـ دریـا پارت 1 من دختری به نام دریا هستم که در تهران زندگی میکنم وقتی من بسیار کوچک بودم مادر وپدرم در اثر تصادف از دنیا رفتن ومنو تنها گذاشتن پدر بزرگ من بسیار ثروتمند بود وچون هیچ فرزند پسری نداشت تصمیم گرفت تمام ارثش را به مادر من یعنی شقایق بدهد اما بافوت ناگهانی مادرم همه چیز به هم خورد وطبق وصیت مادرم تمام ارثی که قراربود به او برسد به خاله ی من یعنی شیرین رسیدوالان من در جایی به نام یتیم خانه بزرگ میشوم اینجا همه مرا دوست دارند ولی کسی از چشم هایم خوشش نمی اید چون چشم هایم مانند دریا آبی است و به همین دلیل مادر وپدرم اسمم را دریا گذاشته اند ازان زمان تاالان من اینجا هستم اقا ناصر وخانم عفیفه از کارکنان اینجا هستند آنها مرا خیلی دوست دارند من هم همینطور شرایط تحصیل هم اینجا برایم فراهم است و میشود گفت من یک جورایی معلم خصوصی دارم بااینکه به من هرگونه لطفی میشود اما فضای اینجا دلگیر است نه مادری است که دستش را روی سرت بکشد ونوازشت کند نه پدری هست که مثل کوه پشتت باشد من اصلا با خاله شیرین ارتباط ندارم ولی او آنقدر پولدار است که شهره ی عام وخاص شده است درشهر می‌گویند صورتش مثل ماه میدرخشد وبسیار زیبا است ولی من همیشه باخودم میگویم اگر او مادرم یعنی خواهرش رادوست داشته چرا نیامد سراغم که با ان همه مال و منال مرا از این جا به کاخ خودش ببرد؟ شاید اصلا مادرم را به عنوان خواهر قبول نداشته وفقط چشمم به دنبال ارث مادرم بوده خب حالا این ها بماند وضعیت همینجوری بود تااینکه یه روز....................... ادامه دارد...................... برای پارت 2 10لایک

پاسخ به

×