انگار از تمام کلمات دنیا فقط دو کلمه را دوست داشت: محبت اهل بیت! پنج سال دوری از #ایران و زندگی در #انگلیس دلش را برای اذان و مسجد و دعا تنگ کرده بود. محبت معصومين چنان در او ريشه کرده است که انگار اگر از او دل بکنند، ريشه‌کن می‌شود! دوری از مسجد و صدای اذان مسجد جامع ابیوردی را نتوانست طاقت بیاورد تا به خاک وطن برگردد و به خدای خویش بگوید: خداوندا! مرا مبتلا کن به رکوع امام اولين(ع)، به خشوع امام سومين(ع) و به سجود امام ساجدين(ع)... می‌خواست پای سجاده نيازش يک مشت التماس بپاشد. پياله پياله التماس نثار معبود کند و قطره قطره «العفو» به سجاده‌اش آويزان کند که معبود با او باشد. انگار در غربت که بود حضور پروردگارش را آنچنان که دوست می‌داشت حس نمی کرد، حالا اما یک سال است به محله خود برگشته و از شرم اين همه عشق، اين همه نزديکی، سر به زير افکنده است... در هفدهمین روز از ماه مهربان با نمازگزاران محله ابیوردی شیراز هم‌صحبت شدیم.انگار آسمان در برابر اين همه وسعت و بلندی نظرشان سر در گم مانده بود.

پاسخ به

×