_نامجونا؟نامجون:اون برگشته.._کی برگشته؟نامجون:لی..بیا بریم پیش پسرا_اوکی..دنبالش راه افتادم ....وقتی رسیدیم نامجون با عجله در رو باز کرد و گفتنامجون:پسرا اون برگشته..درو بستم و بهشون نگاه کردم که همه متعجب نگاهمون میکننته:کی؟ نکنه..نامجون:اره اره..جین:ولی چطور؟ اونو که گرفته بودننامجون دستی تو موهاش کرد و گفت:نامجون:نمیدونم..نگاه همشون ترسیده بودیهو گفتم_میشع یکی به منم توضیح بده؟کوک:ا..ا/ت..لی یکی از بد ترین هیترامونه که دو سال پیش..قصد.._قصد چی جونگکوکا؟؟+قصد حمله به من و کشت من رو داشت.._چی؟؟؟جیهوپ نفس عمیق و پر استرسی کشیده_عکسی ازش دارید؟جیمین:اره من دارمقیافش آشنا بود_نگران نباشید ما کمکتون میکنیمهمه پسرا با لبخندی پر استرس گفتن ممنونآروم تعظیم کردم و خارج شدم و به سمت دفترم رفتم.....داشتم رو پرونده و اون عکسه دقت میکردم که یهو یکی در زد_بفرمایید#ا/ت شیتعظیم کردم_بله چیزی شده؟#نه میخواستم بپرسم چیزی متوجه شدین؟_بله متوجه شدم..مثل اینکه آقای لی دوباره برگشتن!#چـ..چی؟........دست بزنیم طلسم شکست و وید آپ کردم جررر-!خو اینم اه این پارتمیدونم خیلی طول کشید-/:ولی امتحان زیاد داشتم(:خب احتمال اینکه از آپارات برم زیاده..کسی از موکا خبر ندارههه؟تروخدا خبر دارید بم خبر بدید..راستی مرسی بابت حمایت هاتون^-^فالو کردید بگید بک بدم چون اعلان زیاد بود همش معلوم نیس:)!بای:)
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت