پاشو بریم نجف

برخاست و رسالتش را تکمیل کرد؛ می‌دانست باغ فردا را چه گل‌هایی روشن می‌کند. غمگین علف‌های هرزه بود؛ و سرمست از عطر گلهایی که در راه بودند. ️ آهای، مردم! این، آخرین ودیعتی است که عشق بر شانه‌های خسته ولی صبور من گذاشته؛ مژده می‌دهم شما را به پیوند خدا و ملکوت با زمین، به پیوند بی‌وقفه نور و رنگین کمان، به بارانی که ریشه در خاک دارد و آسمان به شستن سر و روی خودش با آن، مباهات می‌کند. خورشید نورش را از چشم‌های صبور این مرد می‌گیرد. ستاره‌ها تلالؤ آسمانی خنده‌های او هستند. هر چند این مرد غمگین کم می‌خندد؛ امّا باور کنید وقتی بخندد، دنیا را بهاری می‌کند! ️ بخند علی و دستی را که بالا می‌برم، ایستاده نگه دار! تا تاریخ زیر سایه آن بخندد، تا فردا از سر انگشت‌های تو اجازه ورود بگیرد، تا عشق حق داشته باشد از این همه باران بی‌وقفه‌ای که بر این دل‌های خسته باریدیم، بگوید! حالا رنگین کمان چشم‌های تو معنای همه باران‌هاست. فرارسیدن عیدالله الاکبر ، عید سیعد غدیر خم بر خانواده بزرگ مهرهشتم مبارک.