عشق واقعی پارت ۴
عشق واقعی پارت ۴ صاحب خونه: وگرنه اساساش وسط کوچه میندازم ارسلان : دیانا پاشو وسایل مورد نیازت بردار بریم دیانا: ولی... ارسلان : ولی نداریم پاشو ببینم دیانا : وسایلم جمع کردم رفتم سوار ماشین شدم سکوت بینمون بود تا. ارسلان: واقعا چجوری با این مرتیکه عوضی سر میکردی دیانا : گفتم که کسی چشم دیدن منو نداره اینجا پناه اوردم ارسلان : الان میری یجای بهتر دیانا : اولین کسی هستی که پشتم در اومدی ارسلان : واقعا دیانا : آره ارسلان : پس من خیلی قوی هستم دیانا : پرو نشو دیگه راجب پیشنهادی که بهم دادی فکر کردم ارسلان : ازدواج با من ؟ دیانا : آره دیگه ارسلان : خب دیانا : قبول میکنم ارسلان : خدارو شکر به عشقم میرسم دیانا : جانننننن ارسلان: با تو نیستم با کسی هستم که فرانسه دیانا : میتونم اسم دختر خوش شانس بدونم ارسلان: رومینا دیانا : خوبه ولی اسمتون اصلا به هم نمیاد ارسلان: اسم مهم نیست مهم دل دیانا : آره خب ارسلان : فقط نقشه چیز دیگه ای نیست دیانا : نترس من عاشق تو نمیشم ارسلان : فهمیدم دیانا ناراحت شده ... از خداتم باشه دیانا : خیلی پرویی یک هفته بعد شد ارسلان: .....